به بیان سادهتر، هنگامی که فقر و تنگدستی به هر دو طیف، یعنی مرد و زن فشار وارد میکند، توانایی تحمل این فشار روانی بر فرد ناممکن، سخت و آزاردهنده خواهد شد. از اینرو باید به طریقی این فشار را کاهش یابد. از سوی دیگر با وجود ناآگاهی بر حالات روانشناختی (بهدلیل نبود آموزش)، توانایی تخلیه این احساسات یا هیجانات در فرد درماندگی ایجاد کرده و بهصورت عقلانی و رفتاری مورد مقبولیت انسانی و اجتماعی نیست.
پس به بدویترین صورت ممکن یعنی احساس خشم و بروز آن بهصورت رفتار خشونتبار این بروز به شکل خشونت کلامی و جسمانی، احساس درماندگی حاصل از فشار را نمایان میکند. در یک جمله میتوان چنین گفت که هیجان خشم و بروز آن از هیجانهای مشترک انسان و حیوان است. هر گاه موجود زنده با مانعی بر سر راه اهداف خود مواجه شود به آن دچار خواهد شد. بروز رفتارهای آسیبرسان ناشی از هیجان خشم در انسان تنها با فقدان منابع رفتاری و فکری تبیین خواهد شد و علت آن خلأ آموزش مناسب، متناسب و مؤثر است. مثال ساده آن فردی است که با توجه به شرایط موجود، تواناییاش را در تامین هزینههای خانواده از دست داده است. اگرچه هدف او برآوردن نیازهای خانوار است، اما شرایط محیطی مانع او میشود.
از سوی دیگر خشم وقتی بهوجود میآید که مانعی بر سر راه هدف موجود زنده پدید آید. از آنجا که این فرد برای از میان بردن این مانع راهی پیش روی خود نمیبیند، آنچه آموخته، یعنی بروز خشم بهصورت رفتار خشونتبار در برابر افرادی که میداند توان ایستادن در مقابل او را ندارند، یعنی همسر و فرزند نشان داده میشود که نتایج بهمراتب بدتری در سطح خانواده و جامعه بهبار خواهد آورد. چرایی بروز این امر که بیشتر از جانب مردان به سمت زنان و حتی کودکان اتفاق میافتد را باید در فرهنگ، اجتماع و حتی آموزش و پرورش جستوجو کرد. واکنشهای عمیق و ریشهای که نیازمند کار پژوهشی و عملی از سوی روانشناسان و جامعهشناسان است.